بساطي بود:ولايت شترمرغها بهم ريخته بود، نمي دونم كدوم شيرپاك خورده اي تو سرشون انداخته بود كه تا كي بار گران شتر بودگي و مرغ بودگي توامان!؟ تكليفتونو روشن كنين يا شتر باشين يا مرغ، و شيرخام خوردن انگار چنين تبعاتي داره! هرجا مي رفتي بحث بود و مجادله و ابراز راي و اظهار نظر و از اينجور چيزاي بد كه سر رو گرم ميكنه و دلو قرص و كارا زمين ميمونه و ...
يه عده شتر بودن رو ترجيح ميدادن و كلي استدلال كه نهايتش بايد باري برد و خاري خورد و تشنگيي تحمل كرد، و اين خيلي بهتر از اينه كه تو عزا و عروسي سر ببرندت!!! و يه عده هم عاشق پرواز با بالهاي بسته!! ميگفتن مرغ يه چيز ديگه است!! اندككي تحمل مصائب كني راهي باغ ملكوتي و همنشين از ما بهتران و ... يه تعداديم با هرجور تغييراتي مخالف! ميگفتن همين شترمرغ بودن مگه چه عيبي داره نه مي پريم نه مي بريم و برنده ايم و به همه جا رسنده و ...
بالاخره قرار شده يه همه پرسي راه بندازن و ببينن چه بايد كرد و من كه از عواقبش مي ترسم ! مي ترسم فردا روزي به گوش شترگاوپلنگ برسه و مملكت اونا هم بهم بريزه و بلبشو بشه و اونوخ خر بيار و باقالي بار كن! خوبان ! عزيزان! مهربان جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 101 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 10:09